کدامين نقشبند اين نقش بستي؟

شاعر : اوحدي مراغه اي

همه يک دست و هر نقشي به دستيکدامين نقشبند اين نقش بستي؟
و گرنه کي چنين در دل نشستي؟به نور جان شدست اين نقش ممتاز
عجب دارم خليل ار بت شکستيگر اين جان در بت سنگين بديدي
کدامين ممن از بت باز رستي؟ورين معني بتي را جمع بودي
مگر نقاش اين آيد به دستيبيا، تا هر دم از دستي بر آييم
چه فرق از ممني تا بت‌پرستي؟که گر پا بسته‌ي اين نقش گرديم
ميي روشن، که هر جامي و مستينهاد اندر لب شيرين اين قوم
سر زلفي که هر تاري و شستيپريشان کرد گرد روي ايشان
که از دام چنين بتها برستيمسلمان، اوحدي، آن روز بودي